چکیده
رسیدن به آرمانشهر، آرزوی دیرینهای بوده که اندیشمندانی مانند افلاطون و فارابی به ترسیم آن پرداختهاند. افلاطون معتقد بود این شهر ایدهآل تنها با حکومت فیلسوفشاه و مدیریت مطلقه او محقق میشود، بهطوریکه طبقات اجتماعی مطابق طبیعت ذاتیشان تحت فرمان او زندگی کنند. فارابی نیز متأثر از افلاطون، فرمانروای فیلسوف را در مدینه فاضله میپذیرد، اما در چارچوب تفکر اسلامی، نقش او را دعوت به همکاری جمعی و هدایت بهسوی فضیلت و سعادت میداند، نه حکمرانی قهری. ازاینرو، هستیشناسی دینی فارابی، نگاه او را از افلاطون متمایز میسازد.